۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

تاریکی درمرز(یک غزل قدیمی)

حالا شبیهِ عکس ِتو! حالا شبیهِ من!
حالا شبیهِ سایهٔ یک مرد ِنیمه زن

حالا کمی جلو که می آید،صدای ِپا!
حالا صدای ِولوله! حالا گلنگدن!

حالا دقیق شو به خطوط ِ کناری ِ
بیگانه ای که وقتِ خطر می شود وطن

حالا نفس بگیر، ببند وُ بگو که نیست
حالا دو ‍پیک پشت ِ سر ِهم عرق بزن!

حالا دقیق گوش بده به صدای پا
حالا صدای ِبچه وَحالا صدای زن!

حالا جلویِ ِ پنجره! حالا جلوی ِدر!
حالا شبیه ِعکس ِتو!حالا شبیهِ من
                                 آبان 83

۱ نظر:

سعید گفت...

از کارهای جدیدت بنویس که بدونیم کجا وایسادی